"دست نوشته های یک بازنده"
دل نوشته های یک پریشان
یک ساز کهنه افتاده در وسط یک اتاق
نه نوازنده ایی نه صدایی
اتاق خالیست
نه چراغی نه شمعی
ماموریت تو این است
وارد اتاق شو
ساز را پیدا کن لحظه ای بنواز هر انچه که دوست داری
فرصتت محدود است
هر خواستنی توانستن نیست
یادت باشد
بعد از اینکه وقتت تمام شد باید از اتاق
باید از ساز دور شوی
زندگی هم اینست
لحظه ای رویدن
نواختن
و دیگر هیچ
سعی کن نغمه خود را بنوازی
گرچه سخت است
گرچه شاید مردم نسپارند به یاد
ولی تو خودت باش
نغمه خودت را بسازکن
زندگی محــــــــــــــــــــدود است
نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:زندگی محــــــــــــــــــــدود است, ساعت
15:50 توسط یه زمانی فراز بود
Power By:
LoxBlog.Com |